نامه های بی جوابی می نویسم جوهر آن خون دل *** صد دلم میسوزد از آن راندنم از کوی دل
آن کبوتر بچه ای که برده نامه سوی تو *** آن که هر شب تا سحر می خواند او در کوی تو
گر جوابش را ندادی سنگ بر قلبش مزن *** گر نمی خواهی بخوانی لااقل آتش مزن
چشمهایت را مبند با خشم بر طبلش مزن *** گر به کیش تو گرفتار است تو ماتش مزن
گر نمی دانی که بوده ؟ آنکه از بهرت نوشت *** بر سر کویت نظر کن در گذر از سرنوشت
گر نمی بینی دلت را این چنین آشفته است *** در کنار پنجره دلبر چه با دل گفته است ؟
گر نمی آید به دستت این قلم هر آنچه گفت *** دست از دست دلم بردار و گو آهسته خفت
گر دو پایت را قلم کردی تو تا در ره شوی *** پای در ره می گذارم تا قلم گردد مگر با من شوی
گر دلت را با دل بیچارگان محرم نمی بینی چه سود *** دلبری دل برده از دل بر دل اغیار بود
گر به قلبت ناید آهنگ جدایی قلب را آزاد کن *** خنجری بر من بزن دلتنگی ات را شاد کن
گر به دنیا مانده از من جز دل دلتنگ من *** گوشه ای خفتم بخوانید آیه ای بر سنگ
نظرات شما عزیزان: